> محکوم (شعر)
به نام خدایی که با همه ی مهربانیش ما را تحمل می کند.
سلام دوستان
زمان زیادی از نوشتن پست قبلی ام گذشته است؛ در مدتی که، سال تازه شد و من، از تازه شدن هیچ نفهمیدم و هنوز فکر می کنم عابر کوچه های سال پیشینم!
این روزها به نام معلم نامگذاری شده و من در همین جا یاد می کنم از همه ی آنانکه در تعلیمم کوشیدند و نکوشیدند! و آرزومندم تا همیشه خصلت معلمی در من زنده بماند و اسیر روزمرگی ها نشوم. آمین!
*
این رباعی را تقدیم می کنم به آنانکه حال مرا دارند:
لبخند شدم، لبان من را بستند!
فریاد شدم، راه سخن را بستند!
آرام شدم تا نفسی تازه کنم،
دیدم نَفَسِ تازه شدن را بستند!
****
شهاب الدین رهنما / اردیبهشت 91/ رودسر
+ نوشته شده در چهارشنبه سیزدهم اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت توسط شهاب الدین رهنما
|
شهاب الدین رهنما