غزل آیینه ها

                                                       

                «آیینه ها»


آیینه ­ها پیمبر احساس می ­شوند
وقتی محبِّ حضرتِ عباس می­ شوند
 
هی می ­روند روی خطِ سرخ عاشقی
با صیقلی، نمونۀ الماس می ­شوند
 
هر سال با نوای خوش طبل و سنج­ ها
سرشار از شمیمِ خوشِ یاس می­ شوند
 
هر سال با مصیبت سقای تشنگان
دشمن ­ترینِ دشمنِ خَنّاس می­ شوند
 
هر سال با شنیدن اندوه نینوا
در نای غم دمیده و حساس می­ شوند . . .
 
آیینه ­ها پیمبر احساس می ­شوند
وقتی مُرید حضرتِ عباس می ­شوند

                                               
*****

                    شهاب الدین رهنما / رودسر  / آبان 94

>اسلام، امام حسین (ع) و ادبیات عاشورایی

 

مکتب اسلام « مکتب احیاء» است و احیاء چیزی نیست جز زنده کردن «دم خدایی» در وجود انسان. «احیاء باعث احساس عزت و کرامت، پشتوانه­ی ماندن  شعله­ی حیات در وجود انسان­ها می­شود. همین است که وقتی «طاغوت» می­خواهد برجامعه­ی بشری مسلط شود، نخست عزت و کرامت آنان را می­شکند و آنان را بی­مایه و بی­شخصیت می­سازد تا چشم بسته و بی­اختیار و بدون اراده از او اطاعت کنند.» (انصاری،۱۳۸۹ :14)

اما آیا روش امام حسین (ع) برای رویارویی با کفر برای برقراری عزت اسلامی، نوعی پیروزی بود یا شکست؟ «سید قطب می­گوید: با معیار کوچک، شکست بود؛ اما از دیدگاه حقیقت خالص و با معیار بزرگ، پیروزی بود؛ زیرا که: «هیچ شهیدی روی زمینی که انسان­ها را پر از عشق و شعور کند و قلب­ها را به سوی او جذب[...]، و غیرت انسان­ها را برانگیزد مانند حسین – رضوان الله علیه – نیست. مردم مسمان، هم شیعه و هم غیر شیعه بلکه خیلی از غیر مسلمانان، در این احساس مشترکند.» (انصاری،۱۳۸۹ :15)

شاعری عراقی به نام «محمد مَهدی جواهری» از شاعران قرن بیستم، کسی است که « جوانی­اش را در نجف اشرف گذراند ولی به عللی از نجف و فرهنگ نجف روی گرداند و جزو روشنفکران چپ­گرا گردید. او قصیده­ی معروفی درباره­ی امام حسین علیه السلام دارد که چند بیت آن با طلا روی در قبله­ی حرم ابی عبدالله (ع) نوشته شده است. او در باره­ی این قصیده می­گوید:

«من که به همه چیز شک کردم، به گفته­های روایت کنندگان حادثه­ی عاشورا نیز شک کردم، سپس به جزئیات تأثیر­گذاری عاشورا در بیداری مردم پرداختم و چنین یافتم که هیچ چهره­ای زیباتر و با شکوه­تر و با هیبت­تر از حسین علیه السلام نیست.

به امام حسین علیه السلام خطاب نمودم که تو سیاهی فکرم را روشن کردی و کجی­های وجودم را راست گرداندی. در حین سرودن قصیده چنین احساس کردم که دستی سرخ و انگشتی بریده از ورای ضریح بیرون آمده و مردم را و جان­های حقیر و کوچک و وحشت­زده­ی انسان­ها را به حریم امن و تکامل خواه سوق می­دهد و این قصیده را سرودم.» (انصاری،۱۳۸۹: 15)  

***

منبع:

انصاری،نرگس(۱۳۸۹)، عاشورا در آیینۀ شعر معاصر(بررسی و تحلیل شعرهای عاشورایی و عربی)،چاپ اول، مجتمع فرهنگی عاشورا، تهران. 

   > مرد اردیبهشت و یک پرسش

 

 

به نام خدای حسین

دوستان و عزاداران حسینی

 سلام

     این روزها وقتی به حوادث عاشورا و مصیبتی که در غزه مسقر است ، فکر می کنم ؛ به این نتیجه می رسم که حادثه ی غزه بسیار عظیم تر از حادثه ی کربلاست . و این برداشت برای بسیاری این پرسش را به وجود آورده است که با این توصیفات چرا باید این همه بر طبل عزای حسین علیه السلام و خاندانش بکوبیم و هرساله داغ شهادت آن حضرت را برای خویش و اطرافیانمان تازه کنیم ؟ و البته تاکنون حوادثی از نوع کشتار غزه را ، بسیار شاهد بوده ایم ولی همچنان برای ما شیعیان و بسیاری از اهالی تسنن این داغ همچنان به عنوان داغی برتر دلهایمان را آزار می دهد ؟

 

                                                 

 

      و حال پرسش من از شما این است که : به راستی چرا ؟! چرا ما داغ حسین علیه السلام و خاندانش را همیشه برترین داغ ها و مصیبت ها می دانیم ؟! به راستی چرا ؟!

     جواب های شما برای من و بسیاری از مراجعه کنندگان این وبلاگ حتما مفید خواهد بود .

 

     حتما نظرتان را برایم بنویسید .

     منتظر نظرشما همراه هستم .

 

ارادتمند : مرد اردیبهشت

 

***************************************************

 نظرات دوستان :

----------------

   ۱ ) دکتر ترکی

   از شما شگفت است این پرسش!! حتما نعل وارونه می زنید و می خواهید به ما درسی بدهید!!!

   بسیاری از حوادث تاریخ اسلام و قهرمانیهایی که در میان مردم مسلمان از آغاز تا کنون دیده شده تنها جلوه و پرتوی است از حادثه بزرگ عاشورا. عاشورا حادثه ای بود در گستره کل هستی...تمامت حق در برابر تمامت باطل...اگر قیام امام حسین نبود امروز نامی از اسلام نبود تا کسانی در غزه و لبنان و گوشه گوشه جهان اسلام ، به نام حق و حقیقت پرچم برافرازند.

     یکی از دوستان نویسنده ما که از غزه برگشته بود می گفت: مجاهدان فلسطینی از من به عنوان یک شیعه و یک ایرانی می خواستند برایشان از امام حسین (ع) سخن بگویم.با وجود حسین سخن گفتن از هرمقایسه ای کودکانه و ظاهربینانه است. اگر تنها تعداد کشتگان و وسعت فاجعه ملاک باشد ، بشریت امروز و دیروز فجایع فراوانی دیده است..اما در کجای تاریخ ، انسان کامل معصوم و یارانی در اوج کمال و معرفت الهی و انسانی و در آن سو کسانی در اوج رذالت ممکن صف کشیده بودند و در کجا چنان ددمنشی در حق عزیزان خدا ...بگذریم!

 

*****

۲ )عاشق امام حسین (ع ) و گریان بر غزه مظلوم

 الف )

سلام


  از مقایسه کودکانه اتان به عنوان یک عزادار این ایام دلم شکست .
  آن روز امام بر حق ، امام و فرزند پیامبر که بی واسطه سینه اش از وحی لب ریز
بود در برابر مردمی که دعوتش کردند و در نهایت بی معرفتی به روی او و خانواده اش
شمشیر کشیدند و او و کودکانش را با لب تشنه کشتد ...
شما چه چیزی را با چه چیزی مقایسه می کنید ... نوع کشتار و یا تعداد کشته شدگان را .
آن روز اسب بود و شمشیر و یزیدیان با شمشیر بدن حضرتش را پاره پاره کردند
و با اسب بر بدنش تاختند و پاک ترین فرزندان زمانه و زنان مستوره حرم رابا بی
حرمتی هتک حرمت کردند و حریم شکستند .
امروز با پیشرفته ترین سلاح های جنگی مظلوم کشی می کنند .
حالا شما ببینید اگر این سلاح های مدرن را دست یزیدیان می دادند با امام حسین
و یارانش چه می کردند ..........
در حادثه عاشورا چرایی کشته شدن امام درس است برای مسلمانان نه فجیع بودنش که ممکن است هنوز هم روی دست یزید کسی بلند نشده باشد اما عاشورا
یعنی سر خم نکردن در برابر ظلم برای همه قرن ها و ملت ها
حرف خروار خروار است در این مقایسه و البته بیهوده گویی
و سپاسگزارم از حساسیت استاد ترکی و گفته های ارزشمندشان

 ب )

    اما جناب رهنما فقط این نکته باریک را من از نوشته شما نگرفتم که از ابتدای سخن استاد ترکی متوجه شدم که شاید در این وانفسای بی دینی و شک شما با طرح این سوال می خواهید اذهان درگیر و آشوب زده را به سمت روشنی سوق بدهید اگر این طور است عذر می خواهم از قضاوت عجولانه ام ...
خون حسین در رگ های من است و من از خانواده اش . حق بدهید که برنتابم بی وفایی را ... باز هم عذر می خواهم . التماس دعا

*****

۳ ) محمد رضا راثی پور

   سلام دوست عزیز.

   سوال پیچیده ای کرده اید که برخلاف سایر سوالها فقط یک جواب ندارد.این سوال شما را می توان این طور نیز طرح کرد که از بدو خلق جهان میان حق و باطل همیشه جنگ وجود داشته و از هابیل گرفته تا زکریا و یحیی و حتی در بین ائمه اطهار از حضرت علی تا امام یازدهم همگی در راه حق به شهادت رسیده اند ولی چرا خون حسین در این میان اهمیت دارد؟شاید به این دلیل که نهضت حسینی نقطه ’ عطفی بود در تاریخ اسلام که به اسلام حیاتی دوباره داد.چنانکه امام حسین فرموده اگر دین خدا با کشته شدن من برقرار می شود ای شمشیر ها مرا دریابید.فرق است میان رهبری که با علم به کشته شدن در برابر ارباب باطل سر فرود نمی آورد و افرادی که بدلیل تکروی و جزم اندیشی گروهی مسئولیت ناشناس که از سپر انسانی برای بهره برداری سیاسی استفاده می کنند یکسان قضاوت کنیم.کودکان و زنان بی دفاع غزه که مورد هجوم وحشیانه قرار گرفته اند بطور نا خواسته و انفعالی وارد جنگ شده اند اما امام حسین آگاهانه وخود را به خطر انداخت

 

*****


 ۴ ) باران سپید

سلام آقای رهنما


   خیلی به سوال شما فکر کردم و البته دیدم بررسی ابعاد وسیعی که دین اسلام در سراسر دنیا دارد و همین طور حساسیت مذهب تشیع و نیز به طور خاص تر قیام کربلا علاوه بر دامن درازی بحث نیاز به سواد و اطلاعات جامعی دارد که از عهده من خارج است. چون حسین در تاریخ تشیعه پایه گذار جریانی بود که از علی شروع شد به اوج رسید و بعد از او نیز ادامه یافت. پس ترجیح می دهم نگاه شخصی خودم را بیان کنم.
   برای شخص من مرور اتفاقات کربلا از ترک حج تا نماز ظهر عاشورا، از چراغ هائی که خاموش کرد تا خونی که بر آسمان پاشید، از تشنه ای که بر لب آب ننوشید تا عباس بماند ، از زیبائی شناختی زنی که در لا به لای مرگ عزیزترین هایش شکل می گیرد... مرور ریشه ها و تاثیرات این فاجعه بیش از هر چیز تلنگر به خودم است. به اینکه آیا می توانم حتی اگر دین ندارم آزاده باشم؟ می توانم از غل و زنجیرها و تعلقات ببرم تا هدف؟ می توانم حتی لحظه ای به رضایتش راضی باشم بی در نظر گرفتن خواهش های درونم؟ شاید این ها در یک دهه اتفاق می افتد و بعد من دوباره همان نشخوارکننده روزمره ها باشم که هستم اما لااقل زمانی - شاید - نه برای مصیبت بزرگ کربلا که برای این همه جا مانده هایم گریه می کنم و امیدوارم این اشک ها برای کوته دستی هایم روزنه ای باشد و اما غزه .غزه . غزه ... باید برای انسان توپ و تانک و مسلسل اشک بریزم ... گفتگو از مرگ انسانیت است.
  از فرصت خوبی که فراهم کردید ممنونم

*****

۵ ) سید علی شفیعی 

     سلام
    شاید این طور بهتر باشد که بگویم حسین (ع) یک نام نیست تا بتوان آن را با نامی دیگر مقایسه کرد و عاشورا یک نیم روز نیست تا آن را زمان برابر گذاشت و کربلا یک جغرافیا نیست تا آن را با یک سرزمین همتا انگاشت ، آن چه کاروان کربلا را برای همیشه زمان و زمین در جریان نگه می دارد نوعی دیگر از نگاه را می طلبد .

     این مصراع حافظ را نیک به خاطر داریم که کعبه یک سنگ نشان است که ره گم نشود و همه ی آن چه که در آن نیم روز در ذهن علیل تاریخ ثبت شد یک مشعل هدایت است و اگر نه حسین چگونه سفینه ی نجات می شد ؟

    عاشورا بزرگ تر از آن است که در چنگ کلام گرفتار آید اما چیزی که آزار دهنده است متظاهران به دین داری و طرفداری از دین هستند که همه ی عاشورا در نگاهش به آب ختم می شود و شمشیر و زخم و دیگر هیچ . به قول زنده یاد شریعتی حسین (ع) بیشتر از آب تشنه ی لبیک بود و ما دماغ مان آن قدر بلند است سایه اش اجازه نمی دهد آن سوترش را نیز ببینیم و شاید خطرناک تر آن باشد که نخواهیم ببینیم و شاید به یک اعتبار پرسش شما اعتراضی بزرگ به این خطر باشد .

   از دیرباز در فرهنگ خود آواز دهل ، تنها از دور قابل شنیدن است و طبل همیشه تو خالی ست و ما این روزها تنها داریم بر طبل های چند طبقه می کوبیم تا عزادارتر بنماییم و از عاشورا تنها به قول استاد شهید مطهری زهر ماری هایش را می خواهیم تا اشکمان را در بیاورد . شاید اگر آن هایی که باید ، عاشورا و کربلا را آن طور که باید و بود می گفتند حالا غزه برایم بزرگتر نمی نمود و شاید غزه شاهدی ست برای آن که عاشورا و کربلا را آن طور که باید دریابیم .
باقی بقایتان

*****

۶ ) آرش علیزاده

     آقا شهاب عزيز
    دير وقتي است كه نديديم هم را ... بگذريم!

   البته جنابعالي اهل تجاهل العارف هستيد و بهتر از من مي دانيد كه كربلا بهانه اي است. حكايتي است از حق و باطل. نمادي است از ظلمي كه به ناروا رفته است. هر ظلمي هرجا و هر وقت رفت كربلاست.

    كربلا معناي توسعه يافته اي است از مظلوميت. حالا در هر تاريخ و هر جغرافيايي كه باشد. مضاف بر اين گريه مي كنيم چون آدم ها محتاج گريستن هستند. دنياي ما را دارند آدم هايي خراب مي كنند كه گريستن از يادشان رفته است. اطمينان داشته باشيد آن ها كه اين روزها آتش جنگ مي فروزند گريه كردن بلد نيستند آقا شهاب!

*****

 

 ۷ ) بهمن ارجمند

    درود بر شما !

    در پاسخ به اقتراحتان باید به عرض برسانم :

      1- هر ملّتی تاریخی دارد.در این تاریخ وقایعی روی می دهد . در درون این وقایع ، نمونه های مثالی برخی مفاهیم و اعمال پدید می آیند : نمونه مثالی شجاعت ، نمونه مثالی عدالت ، نمونه مثالی مظلومیت ، نمونه مثالی مقاومت و ....
    نمونه های مثالی ، حائز صفاتی چون : اصالت ، حقانیت،خلوص،دیرینگی و شکوه اند.همین صفات است که به آن نمونه های مثالی ، ابعاد فرازمانی و اسطوره ای می دهد ، چنانکه معتقدان به آن آئین از طریق آن نمونه های مثالی به کردارهای مشابه خود هویت می دهند و افعال و اعمال کنونی را با وقایع گذشته می سنجند.به عبارتی آن نمونه های مثالی آغازگاه و روح عمل می گردند.به همین سبب است که وقتی از عدالت سخنی به میان می آید ، شیعیان نمونه ی مثالی این مفهوم را در وجود و کردار امیرالمؤمنین(ع) می بینند و عدالت و بی عدالتی را به وسیله ی این نمونه مثالی معنادار می سازند.یا وقتی به مفهوم مظلومیت و ایستادگی دربرابر ظلم می اندیشیم ، نمونه مثالی واقعه کربلا در ذهن خطور می کند.
      گاه حتی ممکن است برخی از نمونه های مثالی چنان شکوه و عظمت و خلوص و اصالت و حقانیت و دیرینگی داشته باشند که درتاریخ بدیلی نتوان برای آن برگزید و آن نمونه مثالی دیگر نه مربوط به یک آئین بلکه فرا آئینی می شود.یادکرد ستایش انگیز "گاندی" ازنمونه مثالی ایستادگی دربرابر ظلم- امام حسین(ع)- و یادکرد ستایش انگیز "جرجی زیدان" ازنمونه مثالی عدالت - امام علی(ع)- از این دسته اند.

      2- به درست یا غلط "میرچا الیاده" – اسطوره شناس نام آور رومانیایی- معتقد است : «در ذهنیت اسطوره پرداز زمان تاریخی همیشه معیوب وهمیشه دچار کدورت و غش است.» .برای آنکه یک واقعه تاریخی بتواند سنگین در خاطره ها فرود آید ، باید خود را زمان تاریخی بگسلد.نمونه های مثالی چنان در بستر تاریخ ، ناب و خالص بوده اند که خود را از زمان تاریخی کنده اند و به زمان اساطیری پیوند زده اند.
     به نظر اسطوره شناسان زمان تاریخی ، هیچگاه ناب نبوده است ؛ چون در برخورد با خرد تحلیل گر و نقاد ، صفا و خلوص از آن ستانده می شود .هرگاه وقایع تاریخی توانستند از موجودیت تاریخی خود به درآیند ؛ به خرد محاسبه گر و نقاد و تحلیل گر برخورد نکنند ، می توانند تبدیل به نمونه ی مثالی دیگر گردند. . بنابراین وقایع تاریخی هیچگاه روح عمل و اعمال گذشته و حال نبوده اند. این نمونه های مثالی ناب و فارغ از زمان تاریخی اند که به دلیل دیرینگی ، خلوص ، اصالت ، حقانیت و شکوه ، روح ِ اعمال ِ آینده و اکنون می گردند. با تشکر

*****

۸ ) عاشق امام حسین (ع ) و گریان بر غزه مظلوم

 سلام بر جناب رهنمای بزرگوار
چقدر سطحی نگری و قضاوت های بی تامل ظلم بزرگی است روح پرسش گر را .
این سوال شما خودش عاشورا شناسی است ...

 بی نهایت سپاسگزارم و همچنان عذر خواه

*****

 

9 ) رادیومانیا ( جناب نادمی )

سلام/

عزاداری برای حضرت سیدالشهدا(ع) یک مولفه ی هویتی برای ماست/

 و از فاجعه ی غزه دلخونیم زیرا می بینیم همچنان اشقیای کربلا انسان را انکار می کنند/ ... /

 

*****

10 ) محمد روحانی ( نجوا کاشانی )

برای شهاب الدین رهنما ( مرد اردیبهشت )
سلام و عرض ادب
دستتان درست و همتتان استوار


 


پرسشی بسیار نیکو کرده ای
چالش آیینه را رو کرده ای
گر چه می دانم که می دانی جواب
آفرینت باد بر این انتخاب
باغ دل ها را معطر می کنی
ذهن ما را صیقلی تر می کنی
از جنا یات جهان رنجیده ای
غزّه را با کربلا سنجیده ای
تا ستم بر عالم و آدم رواست
غزّه یا هر جای دیگر کربلاست


+++++++


آنچه دل را کربلایی می کند
روح انسان را خدایی می کند
عشق ورزیدن به آب و خاک نیست
سلطنت یر پهنه ی افلاک نیست
پاک باید بود و صافی مثل آب
بر جهان تابید مثل آفتاب
چون حسین ٍ فاطمه فرزند نور
تابع نور و ارادتمند ٍ نور
هم خدا با اوست ، هم او با خداست
فطرت و فکرش ز ناپاکی جداست
از بد و خوب ٍ جهان آسان گذشت
از زن و فرزند و خان و مان گذشت
کودک ٍ شش ماهه اش بر روی دست
دست ٍ هرچه دشمنی از پشت بست
دست ٍ عباسش لب ٍ شطٍ فرات
چشمه ها گسترد از آب حیات
زینب و زین العبادش تا هنوز
خطبه می خوانند ، داغ و سینه سوز
کریلا شوقیست جوشان از زمین
سوی جانان ، بردن جان از زمین
سید و سرو ٍ جوانان بهشت
کربلای عشق را با خون نوشت
غزّه شاید موجی از دریای اوست
شیونی از شور ٍ عاشورای اوست

 

*****

۱۱ ) آفتاب

سلام بر شما که نیک می اندیشید و به اندیشه وا می دارید

شیعه بااین گونه سوالها و شبهه ها همیشه روبرو بوده و هست .سوالهایی که شاید سازندگان آن خود بیش از همه به پاسخش واقف بوده اندو قصدشان از مطرح کردن آنها چیزی نیست جز همان که همه می دانیم .
نمی خواهم و نمی توانم منکر درد ناکی فاجعه ی غزه شوم اما هیچگاه قبول ندارم که "حادثه ی غزه بسیار عظیم تر از حادثه ی کربلاست ". اگر تاریخ و روایات و مقاتل راست بگویند ، اگر آنچه را که تا به حال از بزرگانمان درباره ی کربلا شنیده ایم بخواهیم باور کنیم ،آن وقت است که باید از خود بپرسیم : دیگر چه ظلمی می شد در حق برترین بندگان خدا اعمال شود و نشد؟ کجای تاریخ چنین از جان گذشتگی های عظیمی را آن هم در جنگی نابرابر که صف شکنانش، فرزندان و عزیزان بزرگترین رهبر دینی زمان بودند ، به خود دیده است؟ آیا رفتار رهبران دینی امروز ، اعم از شیعه و سنی در زمان جنگ ، ذره ای با آنچه اباعبداله (ع) کرد قابل قیاس است؟!

... گرچه یاران حسین(ع) از نظر تعداد در مقابل شهدای تاریخ بسیار اندک بوده اند اما هر کدام از آنها را می توان به منزله یک گارکاه عظیم انسان سازی دانست که تا قیام قیامت شاگردانی مخلص تحویل جامعه ای می دهند که سخت چشم انتظار ونیازمند ظهور حسینی دیگر است ...
جناب رهنما !
به نظر من این سوالی که شما مطرح کرده اید خیلی قدیمی تر از آنست که تا به حال پاسخی برای آن یافت نشده باشد و همانطور که خودتان فرموده اید یقینا چرایی آن رابسیار بهتر از من و امثال من می دانید و قصدتان تنها روشن کردن ذهن شاگردانی چون من با پاسخهای خوب استادانی چون کسانی که قبل از من درین جا نظر داده اند بوده است . اما من هم این روزها با حرفها و حدیثهایی البته از همین جنس اما از سوی کسانی به ظاهر از جنس دیگر روبه رو بوده ام واز شبهه هایی رنج کشیده ام که فکر می کنم مطرح کردنش درین فضای صمیمی و مناسب بی مناسبت نباشد.
نمی دانم اول از شایعه ی ممانعت یک مجروح فلسطینی از تزریق خون شیعه به بدنش بگویم که چه قدر با آب و تاب بین شیعیان عزادار حسین (ع) !! نقل می شد بدون انکه هیچ کدام از درستی این ماجرا اطمینان داشته باشند؟ یا از داد سخن دادن های عده ای دیگر که با پنهان کردن باطن انتقامجو و کینه توز خود در زیر لوای محبت آل الله ، قتل عام فلسطینیان ناصبی را حق آنها می دانند؟! و یا...
و یا اصلا هیچ کدام ازینها را نگویم و بنشینم و فقط اشک بریزم و بر امام زمانمان دل بسوزانم که شاید در بین این شیعیان واقعی و راستین! همان هفتادو دو یار مخلص را هم نیابد...

*****

۱۲ ) مینو

در بین افرادی که پیام گذاشته بودند متاسفانه مردی را نیافتم که سرش را

زیر برف .... فرو نکرده باشد و در ...... باورهای سیاه وهمیشه عزادار ......... نکند

بعد از هزار و ......سال اندیشه های مسخ شده ، مردی جرات باز کردن چشمهای خواب

آلوده اش را ندارد که تنها یکبار به خانه تکانی خانه روح خود اشتیاقی نشان دهد

و فرزند زمان خویش باشد .

ایران امروز کربلای هزار ودویست سال پیش است با این تفاوت که جای جناح ها

عوض شده هفتاد و دو میلیون مظلوم در قبال لشکر اندک کفر... و ما در گرما گرم

هیجانات احساسی فریب خورده برای غزه پیراهن چاک میکنیم ماجرای غزه دست

آورد همین از واقعیت ها بدور افتادن است .

با درود به جرات شما برای طرح این سئوال

*****


۱۳ ) حسن سلامی

 دوست عزيز جناب رهنما
خرسندم از طرح پرسش و اين كه به قلمرو سعدي سر زديد.
در پاسخ به پرسش فوق اجمالا عرض كنم كه در ماجراي غزه كه يك طرف آن "حماس" - طيف بنيادگرا و تندرو اخوان المسلمين مصر و پيروان متعصب اهل تسنن به لحاظ مذهبي و طرفداران صدام حسين به لحاظ سياسي - قرار دارد، اساسا حماسه ي عاشورا و نقش مثبت امام حسين (ع) را قبول ندارند و جنبش امام را خروج بر خليفه ي وقت مي دانند. از اين رو مقايسه ي حادثه ي غزه با قيام امام سوم شيعيان قياس مع الفارق است. براي آگاهي بيش تر از نقش گذشته ي حماس در حمايت از صدام و نگاهشان به امام حسين به سايت "عراق نو" وابسته به شيعيان عراق - كه مخالف حماس و طرفدار فلسطين هستند - مراجعه كنيد. دفاع ما از فلسطين از منظر انساني و حقوق بشري و دفاع از اصل لزوم كشته نشدن غير نظاميان بخصوص زنان و كودكان است كه در هرجنگي بايد مصونيت داشته باشند.
به اميد ديدار مجدد
23/10/87

*****

 > دلشوره های عاشورایی (نثر ادبی)

ای عشق همه بهانه از توست ...!

دوستان صادق سلام

زمزمه های حسینیتان مقبول حسین و خدایش باد

همچنانکه قول داده بودم ادامه ی دلشوره های عاشورایی را تقدیم شما می کنم .

آخرین بخش از این دلشوره ها را هم هفته ی آینده به تماشای چشم های عاشقتان خواهم سپرد .

مرا از دعایتان بی نصیب نکنید ....

دوستانی که دلشوره ی اول و دوم را نخوانده اند می توانند از این لینک دلشوره های اول و دوم را بخوانند .

با احترام و ارادت . . . شهاب الّدین رهنما

 

==========================================================

 

دلشوره ی سوم :

          ی ... یزید ... یزید...

       چه سخت است نام بردن از کسی که زیبایی را سر می برّد ، رایحه ی آب را از کنار نگاه تشنه عبور می دهد ، و عشق را تشنه لب در دستان کویر پرپر می خواهد !

    چه سخت است نام بردن از کسی که هراس خدا در دلش جایی  ندارد ، بی پرده معصومیت را ذبح می کند و هفتاد و دو گل سرخ را به دستان تند باد قصاوت می سپارد !

 خدای من !

   با این مرد تو چه خواهی ؟

   تو چگونه ممکن است از کنار دستان خون آلودش ساده عبور کنی ؟

   تو چگونه ممکن است این همه بی حرمتی به آستان سبز نبی را ببینی و حرمت شکنان را اجازه دهی تا آسودگی را در آغوش فشارند !

   خدای من !

   تو با این مرد و همراهانش که پرپر شدن عاطفه را در ظهر عطش جشن گرفتند ، چه خواهی کرد ؟ !

   یزید سمبل قصاوت ، راهنمای جهنم و آتش زننده ی دل هایی است که ناشنیده از کنار فریاد هل من ناصرا ینصرنی ثارالله آرام گذشتند !

    یزید انشاء کننده ی همه پرونده هایی است که راه آسمان را گم کرده ،  بوی بهشت را  ازخاطر خویش کوچانده و در کوچه های سنگدلی لطافت پرنده های ایمان و آزادگی را مچاله و له شده می خواهند !

خدای من !

تو با این مرد که پرپر شدن عاطفه را در ظهر عطش جشن گرفت ،

 چه خواهی کرد ؟ !

 

*****

 

دلشوره ی چهارم :

 

 

     ع ... عطش ... عاشقی ... عطر آسمان !

    دلشوره هایم را فریاد می کنم و دلواپسی های آتشینم ، از نگاهم جرعه جرعه جاری می شوند .

    به ظهر عطش می اندیشم و به شراره هایی که نفس های سبز خدا را سرخ می خواست و به لبان تشنه ای که در جستجوی آب ، در پی عباسی بود که برای آوردن آب تمام هستی اش را باخته بود !

    عباس چه بازی قشنگی داشت در کوچه های هراسی که پاسبانانش رساندن آب را جرم می دانستند ! 

      عباس چه بازی زیبایی داشت با نامردمانی که عطش را نمی فهمیدند و از وارثان آب ، آب را دریغ داشتند !

    عباس .. عباس ...حسین ...حسین ... حرم ... حرم ... تشنگی ... تشنگی ...

   خدای من !

       لب هایم خشک شده اند و چشمانم بارانی ! با آبشار نگاهم ، کمی لب هایم خنک می شوند اما نمی دانم آن روز عطش برای حسین و خاندانش آبشاری از اشک باقی مانده بود تا تنها اندکی ، آری تنها اندکی از دلشوره های لبانشان را پاسخ دهند ؟!

     خدایا با من سخن بگو ! در ظهر عطش بر حسین و خاندانش چه گذشت ؟!

    خدایا با من سخن بگو ! عباس چگونه آب را دید اما ننوشید ؟ اگر من به جای عباس بودم چه می کردم ؟

   خدایا طاقت می خواهد تشنه باشی و آب در برت باشد ، اما تو ننوشی !  

    عباس به حرمت عشقی که در سر داشت ، لبانش را رخصت نوشیدن آب پیش از امامش نداد ؛ به حرمت عشقی که در سر داشت آب در بر ، پرواز با لب های عطش آلود را زیباتر پسندید !

   خدایا ! آن روز بر عباس چه گذشت ؟ ...

    به حرم می آیم ؛ کودکان چشمان عطشانشان را در جاده دوانده اند و در پی عباس نگاه های دلواپسشان را پروازداده اند .

  به کدام خیمه سر بزنم و عطشناکیشان را فریاد کنم ؟ خدایا اهالی این خیمه های عطش تا کی باید در پی سقای نام آورشان باشند ؟

نگاه ها گاه جاده را می پایند و گاه به میدانی خیره می شوند که امام خیمه ها عاشقانه شمشیر می زند تا ابرهای کفر را بمیراند و روشنی در گستره ی آسمان کربلا پرواز را ترنم کند !                                                       

     اما حسین است و دلواپسی دیر آمدن عباس ؛ حسین است و خیمه هایی که عطش به آتششان کشیده ؛ حسین است و لشکری که حرمت بوسه گاه نبی را نمی فهمند ؛ حسین است و لشکری که پروانه ی رحم را در آسمان نگاهشان اجازه ی پرواز نمی دهند ؛ حسین است و تنهایی شگفتی که تنها او ندای هل من ناصرا ینصرنیش را می شنود ؛ حسین است و لبهای خشکیده ای که تنها آبشار شهادت سیرابش می کند !

    عاشقی درد بزرگی است که حسین و یارانش دچارش شده بودند .       

     عاشقی به عباس رخصت تر کردن لبانش را نداد و حسین را رخصت داد تا پروازی دیدنی به وسعت همه ی زمان ها داشته باشد !  

     عاشقی به اهل حرم فهماند که تشنه باشند اما هیچ گاه تشنگیشان را جار نزنند ؛ تشنه باشند اما حرمت حرم را به نگاه ها و گوش های نامحرم یزیدیان نسپارند ؛ تشنه باشند اما ...

        و همه ی این اماها بزرگی حماسه عاشورا را تکثیر کردند ، و آبشار شهادت در گستره ی زمین و زمان جاری شده و دل های همسو با  زمزمه های عاشورا را ، به دریا پیوند داد !

     آن روز ، در لحظه هایی که خدا تنها شاهد عطش سرخ حسینیان بود ، فرشته ها فوج فوج به سمت زمین جاری شدند و عطر آسمان را در روشنایی زلال و سرخ گون کربلا پرواز دادند !...               

       ع ... عطش ... عاشقی و عطر آسمانی که با اندیشیدن به عاشقانه های عاشورا ، باور بی قرارم را از طراوتش آکنده می کند !     

       و من در این سوی زمان ایستاده ام ، می بارم و بی قرار فریاد می زنم :          

بای ذنب قتلت ؟

به کدامین گناه کشته شدید ؟

 

*****

 

ادامه دارد . . .

التماس دعا . . . . مرد اردیبهشت

روز عاشورا ی حسینی . . . 10 / 11 / 85

> دلشوره های عاشورایی (نثر ادبی)

 

 

دلشوره ی اول :

 

 

            ک... ک ... کربلا... کربلا...

         در نگاهم نام سرزمینی می چرخد که بارها انعکاس عاشقی اش را شاهد شده ام ! سرزمینی که کربلایش نامیده اند و شیوه ی شیدایی اش نگاه زمین و زمان را در حیرتی حسرت بار به انتظار نشانده است تا شاید شیوه ی عاشقی یادشان بیاید و عاشقانه کوچه های شهادت را در ذهن زمینیان ترسیم کنند !

        کربلا ، تنها یک واژه نیست ، تنها یک صدا نیست که بلند شود و پس از چند روز در کنج روزمرگی هایمان خواب سکوت ببیند !

        کربلا ، کریم بودن را به نگاه های دلواپس انسان هایی می آموزد که در هزارتوی سکه های تغافل لانه کرده اند ! 

       کربلا ، راهی است که پاهای مانده ی ما را به رفتنی دیگرگون فرا می خواند !

      کربلا ، بهشتی ترین نقطه ی زمین است ؛ نقطه ای که زیباترین آیه ی آسمان را در آغوش خویش جای داده است !

      کربلا ، لازمه ی تنفس در این گستره ی خاکی است !

      کربلا ، آیه ای است که تا همیشه نگاه درخشان خویش را بر صفحات سیاهمان انعکاس می دهد و پیوسته روشنی لحظه هایمان را چشم در راه است !

     کربلا ... کربلا ...

    معطر می کنم زبانم را با شمیم واژه ای که احساس ترک خورده ام را مرهم می شود و بوی بهشت را در لحظه های کسالتم می پراکند !   

 

*****

 

 دلشوره ی دوم :

 

        ه... هلاکت ... هوشیاری ...هستی

 

     چه نوازشی در من بر می انگیزد وقتی نام حسین را می شنوم ؛ وقتی زیارت نامه ی عشق را به تلاوت می نشینم ...

     آری آری ! حق با شماست . اندوه زیارت نامه شاید بیشتر از شوقی است که در من جاری می شود ، اما باور کنید حس قشنگ لحظه های زیبای پس از تلاوت زیارت نامه ی عشق بسیار زیبا تر از آن است که تصورش کنی ! ...

     حزنی در من روییده شده است و باغچه ی افکار را انگار داس های هراس پرپر می خواهند . به مرگ می اندیشم ، به حزنی شیرین ، به زیستنی دیگرگون در فراسوی زمان و زمین !

    خدای من !

    حسین با مرگ چگونه عاشقی کرد ؟ حسین مرگ را چقدر عاشقانه دوست داشت که این سان به پیشوازش  رفت ؟ ...

     نمی دانم ! نمی دانم ! تنها می دانم که حسین مرگ را ، باختن جان در بستر کربلا را ، آبی گل آلود نمی دانست که مسیرش مشخص   نباشد ؛ او مرگ خویش را آبی معطر توصیف می کرد که نهال نو رُسته ی اسلام را سیراب کرده و باغچه های هراس را ، باغچه هایی سرشار از بنفشه های بهشتی خواهد کرد .

حسین مرگ را عاشقانه نوشید تا از پرواز در آسمان آرامش الهی جا نماند !

    حسین مرگ را در بر گرفت تا به چشم های حیرت زده مان بیاموزد که زیستن در لحظه های تغافل  ، زیستن در لحظه هایی که پله پله ما را از آستان ملکوت دور می خواهد ، گوارا نیست .

    حسین با مرگ پروازی کرد به وسعت همه ی لحظه هایی که از برابر نگاهمان جاری می شوند !

    حسین با مرگ به روشنی ، به طراوت ، به هوشیاری رسید !

     حسین با مرگ به دیگران فهماند که برای زیبا شدن باید از خود  گذشت ! باید تبسم پرواز را تنفس کرد تا مهر آسمان به سمت نگاهمان بال گستراند !

   حسین با مرگ به لذت رسید ، به آرامش ، به شکوفایی ، به رُستن ، به هستی !

 در نگاه حسین مرگ برابر است با هستی دیگرگونه در مسیری که چلچله ها آواز بهار را سر می دهند !

    حسین ... مرگ ... هستی ...بهار ...

*****

 

> دلشوره های عاشورایی (نثر ادبی)

به نام خدای حسین

 

دوستان همدل سلام

 

شمیم اشک هاییتان مقبول درگاه حسین و خدایش باد

 

    در این پست و در دو پست بعدی بنا دارم تا مجموعه نثرهایی به نام ( دلشوره های عاشورایی ) از این بنده ی ناچیز خدا ، تقدیمتان شود .           

    امیدوارم با لطافت دل بخوانید و هم صدای لحظه هایم شوید .پست بعدی را در روز عاشورا تقدیم نگاه مهربانتان خواهم کرد .

   این نوشته برداشت آزادی است از یک روایت که در قسمت ادامه ی مطلب تقدیمتان خواهم کرد .

                                                    *****  

 

دلشوره ی اول :

 

            ک... ک ... کربلا... کربلا...

         در نگاهم نام سرزمینی می چرخد که بارها انعکاس عاشقی اش را شاهد شده ام ! سرزمینی که کربلایش نامیده اند و شیوه ی شیدایی اش نگاه زمین و زمان را در حیرتی حسرت بار به انتظار نشانده است تا شاید شیوه ی عاشقی یادشان بیاید و عاشقانه کوچه های شهادت را در ذهن زمینیان ترسیم کنند !

        کربلا ، تنها یک واژه نیست ، تنها یک صدا نیست که بلند شود و پس از چند روز در کنج روزمرگی هایمان خواب سکوت ببیند !

        کربلا ، کریم بودن را به نگاه های دلواپس انسان هایی می آموزد که در هزارتوی سکه های تغافل لانه کرده اند ! 

       کربلا ، راهی است که پاهای مانده ی ما را به رفتنی دیگرگون فرا می خواند !

      کربلا ، بهشتی ترین نقطه ی زمین است ؛ نقطه ای که زیباترین آیه ی آسمان را در آغوش خویش جای داده است !

      کربلا ، لازمه ی تنفس در این گستره ی خاکی است !

      کربلا ، آیه ای است که تا همیشه نگاه درخشان خویش را بر صفحات سیاهمان انعکاس می دهد و پیوسته روشنی لحظه هایمان را چشم در راه است !

     کربلا ... کربلا ...

    معطر می کنم زبانم را با شمیم واژه ای که احساس ترک خورده ام را مرهم می شود و بوی بهشت را در لحظه های کسالتم می پراکند !   

 

*****

 

 دلشوره ی دوم :

 

        ه... هلاکت ... هوشیاری ...هستی

 

     چه نوازشی در من بر می انگیزد وقتی نام حسین را می شنوم ؛ وقتی زیارت نامه ی عشق را به تلاوت می نشینم ...

     آری آری ! حق با شماست . اندوه زیارت نامه شاید بیشتر از شوقی است که در من جاری می شود ، اما باور کنید حس قشنگ لحظه های زیبای پس از تلاوت زیارت نامه ی عشق بسیار زیبا تر از آن است که تصورش کنی ! ...

     حزنی در من روییده شده است و باغچه ی افکار را انگار داس های هراس پرپر می خواهند . به مرگ می اندیشم ، به حزنی شیرین ، به زیستنی دیگرگون در فراسوی زمان و زمین !

    خدای من !

    حسین با مرگ چگونه عاشقی کرد ؟ حسین مرگ را چقدر عاشقانه دوست داشت که این سان به پیشوازش  رفت ؟ ...

     نمی دانم ! نمی دانم ! تنها می دانم که حسین مرگ را ، باختن جان در بستر کربلا را ، آبی گل آلود نمی دانست که مسیرش مشخص   نباشد ؛ او مرگ خویش را آبی معطر توصیف می کرد که نهال نو رُسته ی اسلام را سیراب کرده و باغچه های هراس را ، باغچه هایی سرشار از بنفشه های بهشتی خواهد کرد .

حسین مرگ را عاشقانه نوشید تا از پرواز در آسمان آرامش الهی جا نماند !

    حسین مرگ را در بر گرفت تا به چشم های حیرت زده مان بیاموزد که زیستن در لحظه های تغافل  ، زیستن در لحظه هایی که پله پله ما را از آستان ملکوت دور می خواهد ، گوارا نیست .

    حسین با مرگ پروازی کرد به وسعت همه ی لحظه هایی که از برابر نگاهمان جاری می شوند !

    حسین با مرگ به روشنی ، به طراوت ، به هوشیاری رسید !

     حسین با مرگ به دیگران فهماند که برای زیبا شدن باید از خود  گذشت ! باید تبسم پرواز را تنفس کرد تا مهر آسمان به سمت نگاهمان بال گستراند !

   حسین با مرگ به لذت رسید ، به آرامش ، به شکوفایی ، به رُستن ، به هستی !

 در نگاه حسین مرگ برابر است با هستی دیگرگونه در مسیری که چلچله ها آواز بهار را سر می دهند !

    حسین ... مرگ ... هستی ...بهار ...

*****

     ادامه دارد . . . 

 

 التماس دعا . . . . مرد اردیبهشت

ادامه نوشته

امشب چه شب قشنگی است ....!  (نثر ادبی)

         

           ای زغمت بال وپرم سوخته       بی تو دو چشمان ترم سوخته

 

 

      آواز همیشگی عاشورا باز هم به گوش می رسد ومن مانده ام باتنی خسته، فکری مغشوش ودلی که در جستجوی روشنایی بال بال می زند .

      در چنبره ی خیالم فرو می روم ؛ آهسته گام برمیدارم وبه سمت مسیری می روم که گویا نا آشناست ؛ سمت مسیری می روم که شایدتا لحظه ای بعدتر راه خویش را گم کند ....

     نمیدانم جاده ی عبور من کجاست !

     نمی دانم از کدام چشمه نور سمت وادی دلم جاری خواهد شد ؟نمی دانم ؛ نمی دانم !

      وامشب شب عاشوراست ؛ وچه شب زیبایی است امشب ؛ که تو به بهانه آن با خودت خلوت می کنی ، با خودت حرف می زنی ، کرده ها وناکرده های خودت را به یاد می آوری وآنگاه آرام و سربه زیر به بهانه ی این شام اندوه ،تنهایی ات را از چشم هایت بیرون می ریزی ؛ به بهانه ی این شب رود می شوی ، راه می افتی ، جاری می شوی تا ، پیش از همه ، خودت را شستشو دهی .....! وامشب به راستی چه شب قشنگی است ....