رباعی «آدم شده است»

 

 

امروز اگر نشاط من کم شده است
بال و پر من، شکار ماتم شده است
فردا فردا به چشم خود می بینید
مجنون شما، دوباره آدم شده است!

 

شهاب الدین رهنما / بهمن 95 / رودسر

 

کانال تلگرام:

@shahab921

حج خدا

 
در حیرتم این فاجعه‌ها یعنی چه ؟!
این کشته و زخمی منا یعنی چه ؟!
 
با این همه بی‌حرمتی آل سعود
ای مدعیان! حج خدا یعنی چه ؟!

****
 
شهاب الدین رهنما _ رودسر

> خاک بر ادعایمان مردم! (شعر و نظر)

 

                                                     

                                                           به نام حضرت دوست

 

سلام دوستان

 

۱ : من هم مثل خیلی­های دیگر از انتخاب دکتر روحانی به عنوان رئیس جمهور خرسندم و امیدوارم ایشان با منش اعتدال­خواه خویش برای مردم سرزمینم اقدامات مفیدی انجام دهند.

رباعی زیر بازتاب منتخب شدن جناب روحانی در اندیشه ی من ست:

 

لبخند دوباره زمین را بشناس

معنای شکفتن جبین را بشناس

تا بشکفد آیات خدا در دل تو

این مردم خوب و نازنین را بشناس

 

البته اگر این شعر را خطاب به جناب احمدی نژاد می سرودم، آن وقت شاعری دولتی می شدم و  مصلحت جو! اما شکر خدا برای جناب روحانی است و بعید می رسد دوستان دیگراندیش ما دیگرگونه بیندیشند!

 

***

۲ : به هیچ وجه قصد دفاع دولت گذشته را ندارم اما این را هم خوب می دانم که به هر قیمتی نباید از وضع اکنون دفاع کرد یا به نقد گذشته نشست و  هر راهی غیر از این، همان راه افراط است که خیلی ها دولت گذشته را به آن متهم می کنند.

در طی روزهای گذشته عکس های تمسخرآمیز زیادی از احمدی نژاد در مطبوعات چاپ شده که آخرینش هم تصویری است بر روی جلد مجله ی اندیشه محور «اندیشه پویا».

 

 

تصویری که به ظاهر خنده دار است اما گنجاندن تصویر احمدی نژاد در متنی سیاه، با ظاهری ژولیده و چشمانی اشکبار که تداعی کننده ی چهره ای شکست خورده و شیطانی است، حکایتی دیگر دارد.

شعر زیر بیانگر دریافت من از این تصویر است. لطفا تا انتها بخوانید و قضاوت کنید.

 ***

 

 

خاک بر سر، چقدر بی شرمند

مردمانی که ادعا دارند

مردمانی که نام انسان را

بر سر و روی خویش می بارند

*

مردمانی که حَق حَقِ لبشان

 گوش افلاک را تکان داده

مردمانی که با شقاوت و بغض

دست در دست ناکسان داده

*

وای بر من! چقدر گستاخند

قوم اصلاح جوی بی تقوا

آبرو را چه ساده می ریزند

پای اندیشه­های ناپویا

*

داغی از هجم دردِ بی­دردی،

قصد آسیب چشم من دارد

در پی آن نگاه بدبینم،

که در این خانه انجمن دارد

*

من چه کارم به احمد و محمود

درد من آبروی انسان است

خاصه از ما که ادعا داریم

ادعایی که پشت ایمان است

*

خاک بر ادعایمان مردم!

کی خدا اینچنین گمان دارد؟!

کی خدا اینچنین پلیدانه

قصد تسخیر دیگران دارد؟!

*

خاک بر ادعایمان مردم!

این چه بغض و چه کینه ای درماست؟!

این چه حرکت، چه بازی زشتی

با نگاه عزیز آدمهاست؟!

*

تا به کی اینچنین وقیحانه

در پی حزب باد، «مَی» خوردن؟!

تا به کی بی خیال رستاخیز

حرمت یک قبیله را بردن؟!

*

تا به کی بی خیال رستاخیز

بدتر از نیش عقرب و کژدم

قصد آسیب دیگری داریم؛

خاک بر ادعایمان مردم!

***

                   شهاب الدین رهنما / ۳۰ مردادماه ۱۳۹۲ / رودسر

 > فصل شکستن  (شعر)

 

به نام حضرت دوست

با سلام

 پس از چندی، این رباعی تقدیم می شود به همه ی نگاه های عاشق.

                         *

در بازی عقل و عشق، ماهر شده ام

هر کوچه که داغ داشت، حاضر شده ام

در فصل شکستن دل از سنگ نفاق

شوریده تر از همیشه، شاعر شده ام!

              

                    *****

> بیا  (شعر)

 

آهسته و بیقرار می گفت بیا

همشانه ی آبشار می گفت بیا

من مانده ترین مردم این ناحیه ام،

با این همه گیر و دار می گفت بیا!

> محکوم  (شعر)

 

            به نام خدایی که با همه ­ی مهربانیش ما را تحمل می­ کند.

                                                   سلام دوستان

 

  زمان زیادی از نوشتن پست قبلی ­ام گذشته است؛ در مدتی که، سال تازه شد و من، از تازه شدن هیچ نفهمیدم و هنوز فکر می­ کنم عابر کوچه ­های سال پیشینم!

 این روزها به نام معلم نامگذاری شده و من در همین جا یاد می­ کنم از همه ­ی آنانکه در تعلیمم کوشیدند و نکوشیدند! و آرزومندم تا همیشه­ خصلت معلمی در من زنده بماند و اسیر روزمرگی ­ها نشوم. آمین!

*

این رباعی را تقدیم می ­کنم به آنانکه حال مرا دارند:

 

 

لبخند شدم، لبان من را بستند!

فریاد شدم، راه سخن را بستند!

 

آرام شدم تا نفسی تازه کنم،

دیدم نَفَسِ تازه شدن را بستند!

 

                                    ****

 

                      شهاب الدین رهنما / اردیبهشت 91/ رودسر

> برای بانوی صبور کربلا (شعر)


 

گفتند که او نشان آزادی بود

تصویرگر جهان آزادی بود

از لحظۀ نطق آتشین زینب(س)

گفتند زمان، زمان آزادی بود

 

              *****

 

 

 

> مرگ شرم  (شعر)

 

زینب می گفت و سخت روشن می گفت

از داغ سری بریده، بی تن می گفت

در معرکۀ یزید با حنجر سرخ

از مرگ شگفت شرم دشمن می گفت

> درد مردم (شعر)

 

به نام حضرت دوست

      سلام بر تمام آنانكه عشق را صادقانه در عمق جان خويش جاي مي دهند و با بال هاي ايمان تا بارگاه معشوق مسير را درمي­نوردند .

     از همه ي آنانكه در پست قبلي همراهم شدند و نكته هايي بيان داشتند ، صادقانه سپاسگزارم .

     از همه­ي آنانكه با سكوت آمدند و رفتند و به هر علتي چيزي ننوشتند هم، سپاسگزارم . چرا كه فهميدم آنان چگونه شاعري در اين سرزمين اند! و شعر را براي چه مي خواهند! بگذريم . . .

 

اين رباعي تقديم به همه ي آنان كه بي هيچ چشم­داشتي در خدمت خلق خدا از جان مايه مي گذارند :  

 

هر روز صدای آشنا می شنوم

آواز پر  فرشته را می شنوم

وقتی تو به فکر درد مردم هستی

تحسین تو را من از خدا می شنوم

 

*****

يك توضيح :

   به جهت درس و رسيدگي به امور پايان نامه، دير آمدن و دير سرزدنم هايم را به حساب بي ارادتي ننويسيد . محتاج دعاي همه ي دوستان آسماني خويشم !  

ارادتمند : شهاب الدين رهنما

 

> مرد فریاد (شعر)

 

 

به نام او که سرزنده ترین است

دوستان همدل سلام

1 )   تقدیم به آیه ای که رسم سرودن را در نهادم به امانت سپرد :

 

من با تو در این کویر آباد شدم

لبخند شدم ، پرنده ای شاد شدم

یک حرف نداشتم برای خواندن

با حوصله ی تو مرد فریاد شدم

 

 

**** 

ادامه نوشته

> صحبت عشق (شعر)

 

 

به نام حضرت دوست

سلام بر شما که داغ درد به دوش می برید

---------------------------------------------------------------------

 

 untitledq.JPG-62589

 

تا صحبت عشق می شود ، می لرزم

با خاطره های خوب و بد می لرزم

از بس که دلم شکسته در کوچه ی عشق

تا سنگ به دست می رسد ، می لرزم

 

*****

> شوق جاری  (شعر)

 

با سلام ....

 

زخمی است در این نگاه آشفته ی من

 

شوقی است غریق شعله ، در جاری تن

 

 

 

ای عشق ! حرا کجاست تا شکوه کنم

 

از داغ جهالتی که دارد دل من ؟

 

 

 

 

              

            

 

> در کوچه ی عشق (شعر)

 

به نام او که بهترين است

يک رباعی تقديم به دل های آسمانی دوستانم :

 

 

تا صحبت عشق می شود ، می لرزم

با خاطره های خوب و بد می لرزم

 

 

 

 

 

از بس که دلم شکسته در کوچه ی عشق

تا دست به سنگ می رسد  ، می لرزم

 

 

سبز باشيد و سربلند ...... مرد ارديبهشت

 

 > در کوچه ی خاطرات (شعر)

 

                       سلام بر همه ی نیک اندیشان همراه !

رباعی زیر حاصل دغدغه های همیشگی من است . امیدوارم پذیرایش شوید : 

 

              

 

              برلوح دلم اسم تو را حک کردم

              هرچند غریب کوچه باغی زردم

 

              بارهگذر ثانیه ها در دل شب

              در کوچه ی خاطرات تو می گردم !

 

 

گم شده ...!  (شعر)

 

     -------------------------------------------------

     یک دل نه هزار دل تماشایت کرد

    وقتی که نگاه خیس معنایت کرد

    توگم شده در هوای شعرم بودی

    این عاطفه ی قشنگ پیدایت کرد !

   ---------------------------------------------------

ازبهار  (شعر)

 

یک  سینه پر از قرار می خواهم و نیست !

آرامش بی شمار می خواهم و نیست !

اینجا دلم از زرد شدن می گیرد

پیراهنی از بهار می خواهم و نیست !

در کوچه ی انتظار (شعر)

 

    هرجمعه به شوقت نگرانیم ،بیا

    بی تاب ترین روح و روانیم ، بیا

    درکوچه ی انتظار با دست نیاز

    دلواپس   روز   امتحانیم  ،  بیا

  

رباعی آتش  (شعر)

 ----------------------------------------

من می خواهم برایم آتش باشی

عمق دل بینوایم آتش باشی

من می خواهم در این شب یخبندان

درحنجره ی صدایم آتش باشی

 ----------------------------------------